پارساپارسا، تا این لحظه: 15 سال و 7 روز سن داره

پارسا امپراطور كوچولوي مامان و بابا

بهمن ماه 90

روز 22 بهمن با مامان اومدي راهپيمايي وقتي برگشتيم خونه همش توي خونه مشتهات رو گره ميكردي و  ميگفتي مرگ بر امريكا
30 بهمن 1390

شهريور 90

باز هم دوشنبه اما اين بار دوشنبه 21 شهريور ماه نفرين بر دوشنبه ها باز هم يك اتفاق بد ميشه گفت بدترين اتفاق، اتفاقي كه خانواده ام را تا آخر عمر عزادار كرد.                             پاييز غريب و بي رحم اون همه برگ مگه كم بود                           گل منو چرا چيدي؟؟؟؟؟؟ گل من دنياي من بود ...
31 شهريور 1390

آذر ماه89

بلاخره انتقالي مامان درست شد هرچند مامان ديگه اصلاً دنبالش نرفت و بيخيالش شد ولي اداره مقصد خودش دنبال كار رو گرفته بود حالا ببينيم از كي بايد برگرديم شهر خودمون.
30 آذر 1389

ارديبهشت 89

٨٨/٢/٦ من اداره بودم كه خالت بهم زنگ زد و گفت 2 تا جوش توي سر پارسا دراومده من خيلي ترسيدم آخه همه بچه هاي فاميل آبله مرغان گرفتن و حدود 15 روزي ميشه كه من تو رو خونه بابا بزرگ نبرد م ولي روز تولدت همه بچه ها بجز اونايكه آبله مرغون گرفته بودن آمدن. بعداز ظهر پيش دكتر بردمت ولي گفت آبله نيست روز بعد يكي دو تا جوش ديگه هم درآوردي. بعداز ظهر برديمت پيش دكتر خودت و او گفت آبله مرغان گرفتي. پنجشنبه 9 ارديبهشت تعداد جوش هات خيلي زياد شد ولي خدا را شكر زياد اذيت نبودي ولي مامان و بابا خيلي نگرانت بودن و توي اين مدت يكبار ديگه پيش دكترت رفتيم كه گفت جاي نگراني نيست و بايد خوشحال باشين كه ديگه خيالتون راحته چون اين بيماري فقط يكبار سراغ آدم مياد و ...
31 ارديبهشت 1389

بهمن 88

5 بهمن 88  سومين دندان سمت راست رديف پايينت دراومد. 11بهمن 88 بدون كمك بلند شدي و چند قدم راه رفتي.  
30 بهمن 1388